Wednesday, May 30, 2012

بچه که بودم خیال می کردم بزرگ که شدم باید مثل مامان چادری بشم، بعد گوشه چادرم لای در تاکسی گیر می کنه و من متوجه نمی شم. گوشه چادر بیرون مونده با حرکت تاکسی تو باد تکون می خوره و من با دیدن رهگذران خیره خیلی خجالت زده می شم. 

No comments:

Post a Comment