Wednesday, March 31, 2010

تازه شش ماهه رزیدنت شده ها.ما که یادمون نرفته دودره بازی هاشو اون موقع که ما استاجر اطفال بودیم و اون اینترن اطفال.حالا که ما شدیم اینترن و اون رزیدنت اخم می کنه زیر آب می زنه.دیروز بهش می گم آقای دکتر می خوام با اجازه تون مهرتون رو بزنم تو دفترچه مامانم متورال بنویسم براش.اخم می کنه میگه درست بنویسیا!
جوری می گه که مجبور می شم پوزخند بزنم بگم یه متوراله حالا!
آقای دکتر حالا دیگه نگرانه اعتبار مهر شش ماهشه

Saturday, March 27, 2010

سال گذشته این روزها پا می کوبیدم بر خاک بیابان خشک تو و در گرد و خاک به هوا رفته نفسم بند می آمد امسال این روزها پا نمی کوبم . بر هیچ کجا پا نمی کوبم. سرم در ابرهاست و مست رطوبت ابرها هستم.

Tuesday, March 23, 2010

ای لولیان یک لولی دیوانه شد دیوانه
دیوانه شد دیوانه شد
تولدت مبارک ای دوست

Saturday, March 20, 2010

امسال سال تحویل یه جوری بود با این همه آدم محبوس

Saturday, March 13, 2010

آن روزها که بودی پدر فرزندانم بودی . این روزها که رفته ای با مردی نخوابیده ام اما هر روز فرزندان جدیدم متولد می شوند

Friday, March 12, 2010

از پدربزرگ چشم های آبیش رو نه اما عشق به چوب رو به ارث بردم.
پدربزرگ نجار بود
و من در خیالم مجسمه های چوبی می سازم

Thursday, March 11, 2010

من رو زنده می کنی
تا اینجای قضیه خوبه اما می تونی به همون سادگی هم من رو بکشی

اینه که همش دارم میمیرم و زنده میشم

Tuesday, March 2, 2010

گنجشگک اشی مشی لب بوم ما نشین.


اگه بشینی هر بلایی که فکرش رو بکنی به سرت میارن
اینجا برف و بارونش بیشتره.قصاباش سنگدل ترن حکیم باشیاش گرسنه ترن
چه کاریه برو یه جای دیگه بشین مام سعی می کنیم دیگه دلمون نخوادت

Monday, March 1, 2010

میان دو قطب تو
سرگردانم
افسردگی



مانیا