بچه و مامانش نشستن تو تخت بیمارستان. بچه یه بیماری تنفسی داره که هر چند ساعت اکسیژن می گیره با ماسک.که خوب اذیتش می کنه ماسک و دم و دستگاش. بچه یه چیزی می خواد لج می کنه مامانش عصبانی می شه میگه واست اکسیژن می ذارما !!
پ.ن:خوبه که دیگه کم کم از سنگ شدیم اگر نه معلوم نبود هر روزمون که با دیدن این چیزا شروع می شد به کجا می رسید ( هر چند الانم خیلی معلوم نیست اما لابد اون موقع معلوم تر نبود)ا
پ.ن:خوبه که دیگه کم کم از سنگ شدیم اگر نه معلوم نبود هر روزمون که با دیدن این چیزا شروع می شد به کجا می رسید ( هر چند الانم خیلی معلوم نیست اما لابد اون موقع معلوم تر نبود)ا
No comments:
Post a Comment