کاکتوس های کوچیکی که گذاشته بودم جلو پنجره رو دیگه نمیبینم یه جورایی نامرئی شدن. هستن و نیستن. از اون اتفاق هایی که وقتی یه جا زیاد بمونی برات میافته. باید جاشون رو عوض کنم مثلا بذارمشون رو کابینت بزرگ و سفید دستشویی. جایی که حتی یه دونهشون هم حسابی تو چشم میزنه چه برسه به اینکه سه تایی کنار هم قرار بگیرن. اصلا این کابینتهای سفید و یه سرهای که تازگیها مد شده برای همینه که یه چیز سبز با کنتراست زیاد رو بذاری روش و چشم خودت و مهمونهان رو خیره کنی. این کاکتوسهای سه تایی رو یه روز که فکر میکردم بی پولیم تو ایکیا نشون کردم ولی نخریدم. خیلی کوچیک و بامزه بودن و قیمت مناسبی داشتن. تو یه جعبه پلاستیکی شفاف هم بودن که برای خودشون طراحی شده بود. جوری که درست انگ خودشون بود. خلاصه که اون روز نخریدمشون و گذاشتمش برای دفعه بعد که رفتیم ایکیا. دفعه بعد هم نخریدمشون فقط راهم رو کج کردم به سمت قسمت گلها و کجکی با گوشه چشم نگاهشون کردم. دفعه سوم اما فکر کردم دیگه قضیه داره لوث میشه و گذاشتمشون تو سبد خریدم، با اینکه این بار سوم درست همون اندازه بیپول بودیم که دفعه قبل. یعنی در واقع با حساب پولهایی که بدون داشتن هیچ گونه درآمدی تو این مدت خرج کرده بودیم، بی پول تر هم شده بودیم. ولی فرقش این بود که من با این بی پولی کنار اومده بودم و میتونستم با یه کم بیشتر خرج کردن کنار بیام. این شد که این سه تا کاکتوس به خونهمون راه پیدا کردن و با اینکه اون اول روی تخم چشممون جا داشتن اما حالا چند روزی هست که درخششون رو از دست دادن. خودشون متوجه موقعبت خودشون هستند و منتظر فرصتی اند که کی بشه دوباره درخششون رو از سر بگیرن.
Wednesday, September 11, 2024
Subscribe to:
Posts (Atom)